دکتر شریعتی

به نظاره آسمان رفته بودم ؛  

گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن ،  

مرغان الماس پر ستارگان زیبا و خاموش ،  

تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسون کاری شنا می کنند . 

 آن شب نیز ماه با تلالؤ پر شکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره ی نفرین شدگان کویر می نوازد ،  

از راه رسید و گل های الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هر شب ،  

دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه ی آسمان ،  

آرام آرام به گوشه ای دیگر می برد - سر زد . 

 و آن جاده ی روشن و خیال انگیزی که گویی یک راست به ابدیت می پیوندد !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد